شیخ بهایی تو کشکول می گه که افلاطون گفته:
عشق نیرویی است که از وسوسه های آز و صورت های خیالی هیکل طبیعی در انسان زاییده می شود.
در دلاور ایجاد ترس می کند و در ترسو دلاوری می آفریند و هر کسی را به صفتی که ضد آن است متصف می دارد...یکی دیگه می گفت:
عشق، اشتیاقی است که پروردگار، به موجودات زنده می بخشد تا با آن ممکن سازند آنچه را برای دیگری نا ممکن است ...اما من هنوزم می گم که
«صحبت درباره ی عشق لازم نیست! عشق آوای خودش را دارد...»

تا پرواز بعدی...
سلام! عشق یک جور جوشش کور است و پیوندی از سر نابینائی ، اما دوست داشتن پیوندی خود آگاه و از روی بصیرت روشن و زلال . عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع میکند و تا هرجا که یک روح ارتفاع دارد ، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج میابد .یا حق!
این هوسه که جوشش کوره و از غریزه آب می خوره...
عشق یه چیز دیگه است!
من هم هنوز مخالفم.
نظرتون محترم...
چه مخالف و چه موافق !
سلام ئسعید جون نمیخوای آپ کنی
نیومده دختر خاله می شن مردم!
ئسعید جون! چیه؟
سلام ممنون که به وبلاگم سر زدی هدف نوشته من جلب رضایت نظردهندگان است باز هم سر بزنید
با حرفت موافق ام...عشق مقدسه...آدم خیلی باید مواظب باشه الکی هدرش نده!
خوش به حال عشقی که تبدیل به دوست داشتن می شه.
یه دوست داشتن عمیق و واقعی.
سلام سعید جون
اومدم بگم خوشحال میشم از اومدنت بهم سر بزن
سلام
----
مرسی
ق ش ن گ بود
-----------------
یه سری به من بزن