
- در شگفتم، از آدمی که گم شده ی خود را می جوید،
در حالی که خود را گم کرده و نمی جوید.
- در عجبم، از آدمی که آسایش را می جوید،
در حالی که در این دنیا به آن نخواهد رسید...
- در حیرتم! از گنجشکی که در اتاقی گیر کرده و مدام خود را به شیشه ی روشن پنجره ای بسته می کوبد؛ نگاهش را به پرنده های آزاد روبرویش دوخته و از پنجره رو برنمی گرداند؛ آن قدر خود را به شیشه می کوبد تا گوشه ای افتاده و جان می دهد...
در حالی که کمی آن طرف تر، در باز است!!! فقط کمی آن طرف تر... کمی آن طرف تر ...
