...بی انتها...

آرمان گرایی!... افرادی که مرض قلبی دارند بخوانند!

...بی انتها...

آرمان گرایی!... افرادی که مرض قلبی دارند بخوانند!

ماهی گیر

 

Fisherman

مرد ماهی گیر قایق فرسوده اش را داخل آب انداخت

و با تور بزرگی که به زحمت بر دوشش می کشید وارد آن شد؛

پاروهایش را برداشت و آرام آرام بر روی آب به راه افتاد...

چشم چپش نمی دید! خانواده اش فقیرترین خانواده ی شهر بودند.

از وقتی که جدّ بزرگ خانواده، از راه ماهی گیری، ثروتمندترین مرد شهر شده بود

فرزندانش نسل اندر نسل،این پیشه را ادامه داده بودند؛

۱۰ سال بود که هر روز قبل از طلوع آفتاب به دریا می رفت و نزدیک غروب با دست خالی یا با چند ماهی کوچک به خانه بر می گشت؛

مرد ماهی گیر مُرد!

و پسربچه ای که هر روز از بالای صخره ای بلند او را نگاه می کرد حالا بزرگ شده است و برای دوستانش تعریف می کند که چگونه، مردی ابله را می دید که هر روز موازی ساحل پارو می زد!

--------------------------------------------------------------------

پی نوشت:

چند وقتی است که پایانه های فرسوده ی شعور
مانند قایق فرسوده ی ماهی گیر، پر رفت و آمدند؛
و حرکت عرضی اکثریت، حرکت طولی اقلیت را مسخره می کند...

دل کندن

 

شاید ۶۰۰۰ سال است که هابیلیان با «من»* می جنگند. جنگ!

ولی کشتن «من» خون می خواهد، خون دل یا خون تن؛

چه فرقی می کند؟!

مهم دل کندن است...

از هر چه روح را رشته رشته به حصار تن می دوزد.

مهم دل کندن است...

دل کندن از کاری که توان و میل به انجامش هست، ولی نباید باشد؛ دل کندن از چیزی که عشق و علاقه به آن هست، ولی نباید باشد؛ دل کندن از افراط و تفریط...

جهاد یعنی ایستادگی در میدان نبرد با افراط و تفریط و ماندن در وسط معرکه؛ و شهید پیروز این میدان است!




و هر که دل بکند شهید است! چه این شهادت در نبرد ظاهری با تن باشد چه در نبرد داخلی با من

و چه اجر بزرگی است شهادت در جهاد اکبر!...




* منظور، منیت و خودبینی است!