...بی انتها...

آرمان گرایی!... افرادی که مرض قلبی دارند بخوانند!

...بی انتها...

آرمان گرایی!... افرادی که مرض قلبی دارند بخوانند!

چراغ گمراهی


فهمیدم...

کسی که راه درست را می رود... و اعتقاداتی درست دارد...

خودش را برتر نمی بیند و تمایلی به مسخره کردن دیگران ندارد ٪

-----------------

=> هر وقت در خودم تمایلی به مسخره کردن کسی (حتی لاشه ی سگ مرده ای!) ببینم خواهم دانست که اعتقاداتم تخریب شده و راه را گم کرده ام...

عظمت زنانه یعنی این!

 

maadar

دختر:
خواهر کوچیکه 6 سالشه! روز مادر که می بینه چیزی برای هدیه دادن نداره، نمی تونه بی خیال بشینه. یکی از جورابای مامانشو از تو کشو در میاره، کادو می کنه می ده بهش!


مادر:

کودکی در آتش جان سالم به در برد...

مادری بر اثر سوختگی جان سپرد!


همسر:حاج آقا به حاج خانم می گه: بی پدرا...! فهمیدن خانم خارجیه زن واقعیم نیست؛ گفتن تو این یکی جشن باید حتماً با خانم خودم برم، تاکید هم کردن که بی حجاب باشه! وگرنه سر و کار جفتمون با ساواکه.
حاج خانم می گه: من نمی تونم بی حجاب بیام.
حاج آقا می گه: این جا دیگه بحث خطر جانی مطرحه؛ طبق قائده ی لاحرج، مشکل شرعی هم نداره. چاره ای نیست! حاضر شید بریم.
حاج خانم می گه: حالا که راهی نمونده، باشه! فقط اجازه بدید من حاضر شم. وضو می گیره می ره تو اتاق...
یه کم طول می کشه؛
حاج آقا یکیو می فرسته ببینه خانم چی کار می کنه،
یارو بر می گرده می گه: حاج آقا! خانم رو سجاده اش مرده...!




پ.ن1: مخلوطی از شور و عاطفه ی زنانه همراه با متانت شخصیت و استواری روح.
پ.ن2: اگر زن با این خصوصیات در عالم وجود نبود، انسانیت معنا پیدا نمی کرد. (مقام معظم رهبری84/3/25)

updated: http://neverend.blogfa.com

New Old Weblog!

سلام

یه وبلاگ خاک خورده ی قدیمی که دوباره احیا شد:

خاطرات بی انتها

ماهی گیر

 

Fisherman

مرد ماهی گیر قایق فرسوده اش را داخل آب انداخت

و با تور بزرگی که به زحمت بر دوشش می کشید وارد آن شد؛

پاروهایش را برداشت و آرام آرام بر روی آب به راه افتاد...

چشم چپش نمی دید! خانواده اش فقیرترین خانواده ی شهر بودند.

از وقتی که جدّ بزرگ خانواده، از راه ماهی گیری، ثروتمندترین مرد شهر شده بود

فرزندانش نسل اندر نسل،این پیشه را ادامه داده بودند؛

۱۰ سال بود که هر روز قبل از طلوع آفتاب به دریا می رفت و نزدیک غروب با دست خالی یا با چند ماهی کوچک به خانه بر می گشت؛

مرد ماهی گیر مُرد!

و پسربچه ای که هر روز از بالای صخره ای بلند او را نگاه می کرد حالا بزرگ شده است و برای دوستانش تعریف می کند که چگونه، مردی ابله را می دید که هر روز موازی ساحل پارو می زد!

--------------------------------------------------------------------

پی نوشت:

چند وقتی است که پایانه های فرسوده ی شعور
مانند قایق فرسوده ی ماهی گیر، پر رفت و آمدند؛
و حرکت عرضی اکثریت، حرکت طولی اقلیت را مسخره می کند...